آرینا و اذیت مامان
امروز آرینا کلی منو حرص داد. می خواستم خودم رو از دستش بکشم. از صبح هر چی دادم بخوره تو دهنش نگه میداشت. البته این کاره همیششه ولی امروز دیگه منو به مرز جنون رسوند. اینقدر یه لقمه رو میجوه که خودش حل بشه و بره پایین. اگر تعداد جویدنهاش رو بشمریم شاید به 50 بار برسه. ولی امروز نمیجوید نگهداشته بود تو دهنش. میگفتم دیگه نمی خوای میگفت چرا بازم ناهار می خوام. آخرش هم اونی که نباید بشه شد. من از کوره در رفتم و باهاش دعوا کردم و سرش داد زدم. اونم زد زیر گریه و کلی بیشتر اعصاب منو خرد کرد. بالاخره رفت خوابید. عصر که باباش اومد براش تعریف کرد که چکاری کرده و قول داد که دیگه تکرار ...